عشق کجاست؟
به کجا بی راهه گذرش افتاده
خسته و وامانده-
ندارد توان برگشتی.
وای چه سخت است بی او،-
زندگی کردن بر روی زمین.
*****
من دلتنگ، تو دلتنگ
همه واژه ها زخم خورده-
شیطان نفس به شکار نشسته است، -
تا عشق و ایمان و عاطفه
از قلب ما بگریزد!
و ما همچنان مبهوت و بی آهنگ،
روزهای رفته را شمارش می کنیم-
تا چه شود امروز یا فردا !
*****
چرا عشق و ایمان و عاطفه کمیاب شد؟
سادگی ، مردانگی نایاب شد
ما را چه شده ، در کجای کاریم؟
چه آمده بر سرمان؟
که چون بازی کودکانه،-
برای پول خردی دل به باد می دهیم.
*****
یاد آن روزها به خیر باد، -
مهربانی اصل بود
دوستی و ایمان، انسانیت-
آغاز هر چه فصل بود.
پس چه می باید کرد؟؟؟
دل به من میگوید: :
باید افسار زنیم این نفس ویرانگر-
تا تجلی یابد عشق حضرت حق،-
در اندیشه و جان و عمل ما.
باید دوباره نو شد-
و از پایان آغاز نمود
درسی را که ناتمام مانده است.
ایمان-عشق و عاطفه!
آری آری ایمان،عشق و عاطفه
چاره این همه درد ،
لاجرم جرعه ای ایمان است-
و نسخه این همه درد-
قرآن مقدس، کتاب زندگی
تنها راه نجات است و بس.